شبه‌جزیره‌ی سکوت و روشنایی

عروسک مسافر.

پنجشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۲۸ ب.ظ

«السی عزیز، پیش از هر چیز، مرا ببخش که به این سرعت از پیش‌ات رفتم، بی‌آنکه از تو اجازه بگیرم. می‌بینی که متاسفم و امیدوارم که از دستم عصبانی نباشی. گاهی ناخودآگاه کارهایی می‌کنیم که دست خودمان نیست، یا واکنش‌هایی غیرمنتظره به آنچه غریزه‌مان به ما حکم می‌کند، و بر خلاف میل‌مان باعث رنجش دیگران می‌شویم. با تو بد کردم، درست است؟ اما واقعیتش این است که خداحافظی‌ها همیشه تلخ‌اند، و من نه می‌خواستم که تو گریه کنی، و نه اینکه وادارم کنی بیشتر از این پیش‌ات بمانم. بدی‌اش این بود که تو اجازه نمی‌دادی ترک‌ات کنم و من ناچار شدم این کار را بکنم. السی من تو را خیلی دوست دارم، آن‌قدر که نه طاقت دیدن گریه‌ات را داشتم و نه اینکه تو گریه‌ام را ببینی. حالا می‌دانم از اینکه فهمیدی حالم خوب است خیال‌ات راحت شده و برای هردوی‌مان خوشحالی.
السی، باید بدانی که زندگی‌کردن یعنی پیش رفتن، و از هر لحظه و موقعیتی استفاده کردن. تو هم چند سال دیگر همین کار را می‌کنی. ما آدم‌ها و عروسک‌ها با گذشت عمر مجبور می‌شویم که ذره ذره روی خیلی از احساسات و علاقه‌های‌مان پا بگذاریم. این نیروی حیات ماست. پس از سال‌ها در کنار تو بودن، حالا من خوشبخت‌ترین عروسک دنیا هستم، چون از انرژی لبریزم. امیدوارم که تو هم خوشحال باشی و حتی بیشتر از من، چرا که من هستی‌ام را مدیون تو‌ام. تو از من مواظبت کردی، سواد یادم دادی، دوستم داشتی و باعث شدی که عروسک خوبی باشم. حالا که آماده می‌شوم تا زندگی تازه‌ام را آغاز کنم، سوای اینکه برای جدایی از تو غمگین‌ام، ولی برایم بسیار زیبا و دلنشین هم هست، چرا که به لطف تو حالا آزادم تا زندگی‌ام را بسازم.»

 

جوردی سیئررا ای فابرا

 

پ.ن:

تسکین تلخیست...

باید کتاب را خوانده باشید-و حال مرا تجربه کرده باشید- که بدانید چه می گویم. 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی