شبه‌جزیره‌ی سکوت و روشنایی

خونی که هیچکس گردنش نمی گیرد.

سه شنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۴۷ ب.ظ

گودی چشم هام خیس می شود. سنگینیِ لاشه ی یک ماهیِ سیاه کوچولو را در قلبم حس می کنم. من به کشتنش دادم. خفه اش کردم. چیزی در من مرده است و من، مانده ی خونی که بر گردنم است را احساس می کنم...

 

برای همه چیزهایی که هست و نیست، بغض می کنم؛
و البته که این آهنگ غریبِ قدیمیِ دیوانه کننده ام هم بی تاثیر نیست...

  • ۹۴/۰۸/۲۶
  • ساکن (میم‌سین)

ماهی سیاه کوچولو

نظرات (۱)

اون آهنگ غریب ِ قدیمی ِ دیواننه کننده خوبه 

خیلی... 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی