شبه‌جزیره‌ی سکوت و روشنایی

با اینکه می‌دونم هیچ وقت هیچ کی مقصر نبوده...

پنجشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۱۵ ب.ظ

دلم می‌خواد یه نفر باشه که همه چی رو بندازم گردن اون. همه‌ی روزای سخت اون چهار-پنج ماه رو. همه‌ی این مرگایی که دارن جلوی چشمم رژه می‌رن. همه‌ی حال‌خرابی‌های مغزم و قلبم، که هیچ کس پیدا نشد باهاش راجع به‌ش حرف بزنم. همه‌ی زخمای کهنه و تازه‌ای که هر روز یکی یه تیکه‌شو می‌کنه. دلم می‌خواد یه نفر باشه که سرش داد بکشم. جیغ بزنم. گریه کنم و اون خوب بفهمه که چه گندی گرفته وجودمو. هیچی رو نمی‌فهمم. همه چی برام سنگین شده. اونقدر سنگین که حس می‌کنم  قلبم قبل این اتفاقای تازه، زیر سنگینی‌های قبلی له شده و سِر شده. دلگیرم. اونقدررر دلگیر که می‌خوام عُق بزنم و همه چیو رو سرتاپای دنیا بالا بیارم. دلم می‌خواد یه نفر باشه که همه چی رو بندازم گردن اون...

.

.

هرچند می‌دونم هیچ وقت هیچ کس مقصر نبوده.....

  • ۹۴/۰۵/۲۹
  • ساکن (میم‌سین)

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی